۱۴۰۴ تیر ۲۱, شنبه

مهاجرت دگراندیشان مذهبی

 

نویسنده:آقای سعید بهشتی متین

 

چند روز قبل مصادف بود با، ۲۰ ژوئن، برابر با روز جهانی پناهجویان، روزی برای یادآوری میلیون‌ها انسانی که به ناچار، خانه، وطن، عزیزان و ریشه‌هایشان را ترک کرده‌اند، به این امید که در نقطه‌ای از این جهان، جایی امن بیابند. اما پناهجو فقط کسی نیست که از جنگ گریخته؛ گاهی یک فکر، یک باور، یک کتاب، یا حتی یک دعای آرام در خانه، ممکن است دلیل مهاجرت و پناهجویی

باشد. سخن امروز من درباره همین دسته از پناهجویان است: دگراندیشان مذهبی ایران، کسانی که به خاطر باور مذهبی‌شان، نه‌تنها از حقوق اولیه انسانی خود محروم شدند، بلکه خانه و کاشانه‌شان را نیز از دست دادند. در اینجا، می‌خواهیم علل مهاجرت این گروه‌ها را بررسی کنیم، هم در دوره پیش از انقلاب ۱۳۵۷ و هم در دوران جمهوری اسلامی. در پایان، از تبعات انسانی و اخلاقی این وضعیت سخن خواهیم گفت. وضعیت دگراندیشان مذهبی پیش از انقلاب ۱۳۵۷: در دوران پیش از انقلاب، یعنی دوره سلطنت پهلوی، ایران کشوری با نظام پادشاهی مشروطه بود. قانون اساسی آن زمان، سه دین یهودی، مسیحی و زرتشتی را به رسمیت می‌شناخت. اقلیت‌های مذهبی مانند آشوریان، ارمنیان، یهودیان و زرتشتیان، هرچند با محدودیت‌هایی مواجه بودند، اما در ساختار اجتماعی و حتی سیاسی کشور، حضور فعالی داشتند. نماینده در مجلس داشتند، روزنامه چاپ می‌کردند، مدارس دینی و مراسم مذهبی خود را برگزار می‌کردند. اما این تصویر کامل نیست. در کنار اقلیت‌های به رسمیت شناخته‌شده، گروه‌هایی هم وجود داشتند که به رسمیت شناخته نمی‌شدند یا حتی دشمن محسوب می‌شدند. در رأس آن‌ها، بهاییان قرار داشتند. از زمان پیدایش آیین بهایی در قرن نوزدهم، این گروه همواره هدف حملات شدید مذهبی و اجتماعی قرار داشت. حتی در دوران پهلوی، بهاییان با محدودیت‌های زیادی مواجه بودند: اخراج از ادارات دولتی، تخریب اماکن مذهبی، تحریک‌های اجتماعی علیه آن‌ها. اما در مجموع، حکومت پهلوی، با وجود گرایش‌های سنتی جامعه، تلاش می‌کرد تا تصویر یک ایران مدرن و چند فرهنگی را حفظ کند. مهاجرت‌های مذهبی در آن دوران بسیار محدودتر و اغلب شخصی یا اقتصادی بود، نه به دلیل آزار سیستماتیک مذهبی. پس از انقلاب ۱۳۵۷ — آغاز سرکوب ساختاری: با پیروزی انقلاب اسلامی، ماهیت حکومت به‌طور بنیادین تغییر کرد. جمهوری اسلامی بر پایه تفسیری خاص و انحصاری از مذهب شیعه دوازده‌امامی تأسیس شد. در این ساختار جدید، تنها سه دین زرتشتی، یهودی و مسیحی ارمنی و آشوری به رسمیت شناخته شدند؛ و حتی آن‌ها هم با محدودیت‌های گسترده روبه‌رو شدند. اقلیت‌هایی که خارج از این چارچوب بودند، مانند بهاییان، دراویش صوفی‌مشرب، مسیحیان تبشیری، اهل سنت در برخی مناطق، و حتی برخی از شیعیان با قرائت‌های متفاوت، عملاً به‌عنوان (فرقه ضاله)، (مرتد)، یا (جاسوس) معرفی شدند. مهم‌ترین ابزار سرکوب در این دوره، نه تنها فشار اجتماعی، بلکه قانون و نهادهای امنیتی بود. به برخی موارد توجه کنید: بهاییان به‌صورت سیستماتیک از تحصیل در دانشگاه‌ها محروم شدند؛ حتی اگر دانشجویی موفق وارد دانشگاه می‌شد، پس از شناسایی دین‌اش اخراج می‌شد. معلمان بهایی اخراج شدند؛ کسب‌و‌کارهای آن‌ها بسته شد و اموال بسیاری از آن‌ها مصادره شد. رهبران مذهبی بهایی و مسیحی بازداشت و گاه اعدام شدند. مسیحیان تبشیری، به‌ویژه نوکیشان، متهم به “تبلیغ علیه نظام” یا “ارتداد” شدند. دراویش گنابادی، به دلیل تجمعات مذهبی‌شان، بازداشت و محاکمه شدند، و در مواردی خانه‌هایشان با لودر تخریب شد. بسیاری از این افراد بدون هیچ‌گونه امکان قانونی برای دفاع از خود، با حبس‌های طولانی، شکنجه، یا حتی احکام اعدام مواجه شدند. علل اصلی مهاجرت و پناهجویی دگراندیشان مذهبی: حالا سؤال اصلی این است: چه چیزی انسان را وامی‌دارد که خانه‌اش، زبان‌اش، عزیزان‌اش و وطن‌اش را پشت سر بگذارد و پناهنده شود؟ پاسخ در سه عامل اصلی خلاصه می‌شود: فقدان آزادی دین و وجدان. هیچ‌کس در جمهوری اسلامی، حق ندارد دین خود را آزادانه انتخاب یا تغییر دهد. نوکیشان مسیحی، اهل تصوف، یا حتی شیعیان منتقد، با خطر جدی مواجه‌اند. این ممنوعیت نه تنها قانونی است بلکه در مدارس، رسانه‌ها، و ساختار فرهنگی نهادینه شده. ترس دائمی از تعقیب، بازداشت یا محرومیت. یک خانواده بهایی هر روز باید نگران باشد که آیا فرزندش از دانشگاه اخراج می‌شود؟ آیا کسب‌و‌کارشان بسته می‌شود؟ آیا در همسایگی‌شان کسی آن‌ها را گزارش خواهد داد؟ فشار برای انکار هویت مذهبی. بسیاری از پناهجویان مذهبی ایرانی، گزارش داده‌اند که برای آزادی از زندان یا بازگشت به زندگی عادی، از آن‌ها خواسته شده تا توبه کنند، دین خود را انکار کنند یا حتی دیگران را لو دهند. ترکیب این سه عامل، یعنی انکار هویت، تهدید دائمی، و نبود راه نجات، انسان را به سمت مهاجرت می‌راند، مهاجرتی که نه از سر میل، بلکه از سر اجبار است. جمع‌بندی و پیام پایانی: خانم‌ها و آقایان، در جهانی که آزادی دین، فکر و عقیده از پایه‌ای‌ترین حقوق بشر محسوب می‌شود، هیچ انسان و هیچ باوری نباید تهدید شود. آنچه در ایران برای دگراندیشان مذهبی رخ می‌دهد، فقط نقض حقوق یک گروه نیست، بلکه نشانه‌ای از بحرانی عمیق‌تر در رابطه میان دولت و انسان است. پناهجویان مذهبی ایرانی، نماینده رنجی هستند که اغلب بی‌صدا مانده. امروز، در روز جهانی پناهندگان، بیایید به یاد داشته باشیم که مهاجرت اجباری فقط از خاک نیست، از باور، از هویت، و از خودِ انسان است. بیایید صدای این انسان‌ها باشیم؛ بیایید از حق آزادی عقیده و دین دفاع کنیم و بیایید جهانی بسازیم که هیچ‌کس، تنها به خاطر آنچه در قلبش می‌پرورد، مجبور به فرار نباشد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر