google612dd7e7b83a9384.html زن آزاده ام: ۱۹۸۴؛ جهانی که در آن حتی فکر کردن هم جرم است

۱۴۰۴ آذر ۵, چهارشنبه

۱۹۸۴؛ جهانی که در آن حتی فکر کردن هم جرم است


«۱۹۸۴» شاهکار جاودان جورج اورول، نه فقط یک رمان، بلکه هشدارنامه‌ای تاریک دربارهٔ ماهیت قدرت، کنترل، نظارت و شکنندگی حقیقت در جامعهٔ مدرن است. کتابی که در سال ۱۹۴۹ نوشته شده، اما آن‌قدر دقیق و پیش‌گویانه است که انگار برای دوران امروز ساخته شده؛ دورانی که در آن مرز بین آزادی و کنترل، حقیقت و روایت، نظارت و امنیت هر روز کمرنگ‌تر می‌شود. اگر «قلعهٔ حیوانات» سقوط یک انقلاب را روایت می‌کند، «۱۹۸۴» وضعیت نهایی و تمام‌عیار یک حکومت تمامیت‌خواه را به تصویر می‌کشد؛ جهانی که در آن حقیقت، زبان و حتی ذهن انسان تحت مالکیت قدرت قرار گرفته است.

داستان در اقیانوسیه می‌گذرد، کشوری که توسط حزبی تک‌صدا اداره می‌شود و رهبری به‌نام «برادر بزرگ» بر آن حکمرانی می‌کند. اما نکتهٔ مهم این است که برادر بزرگ یک شخصیت حقیقی نیست؛ او نماد یک نظام است، یک «مراقبت بی‌پایان». در این حکومت، نه فقط رسانه‌ها و تاریخ کنترل می‌شوند، بلکه زبان، تفکر و حتی احساسات مردم هم تحت مراقبت دائمی قرار دارند. مردم از لحظه‌ای که بیدار می‌شوند تا لحظه‌ای که می‌خوابند، زیر نگاه «تله‌اسکرین»ها هستند؛ صفحه‌هایی که هم پیام پخش می‌کنند و هم رفتار مردم را رصد.

اورول در این کتاب با دقتی بی‌رحمانه، سازوکارهایی را بررسی می‌کند که حکومت‌های اقتدارگرا برای تثبیت قدرت خود به کار می‌گیرند: نظارت دائمی، ایجاد ترس، تحریف تاریخ، تخریب زبان، ساخت دشمن دائمی، و از بین بردن پیوندهای انسانی. قهرمان داستان، وینستون اسمیت، کارمند ساده‌ای در «وزارت حقیقت» است؛ جایی که وظیفه‌اش بازنویسی گذشته است. هر بار که سیاست‌ها تغییر می‌کنند، اسناد، اخبار، عکس‌ها و حتی خاطرات افراد باید مطابق واقعیت جدید ساخته شوند. به این ترتیب، حزب نه‌فقط آینده، بلکه گذشته را نیز کنترل می‌کند. جملهٔ مشهور اورول در اینجا معنا پیدا می‌کند: «کسی که گذشته را کنترل می‌کند، آینده را کنترل می‌کند؛ و کسی که حال را کنترل می‌کند، گذشته را کنترل می‌کند.»

یکی از نقاط برجستهٔ رمان، تحلیل عمیق زبان به‌عنوان ابزار قدرت است. «زبان جدید» یا «نیوسپییک» ساخته شده تا قدرت تحلیل و تفکر مستقل را از مردم بگیرد. وقتی واژه‌ای حذف شود، آن فکر هم حذف می‌شود. وقتی زبان ساده‌تر و فقیرتر شود، اندیشه نیز کوچک‌تر و محدودتر می‌گردد. اورول نشان می‌دهد که چطور استبداد با حذف واژه‌ها شروع می‌شود و در نهایت فضا را از امکان بیان مقاومت تهی می‌کند.

رابطهٔ وینستون با جولیا، تنها روزنهٔ امید در جهان تاریک رمان است؛ رابطه‌ای که بیش از آنکه عاشقانه باشد، نوعی مقاومت انسانی است. اما همین رابطه نیز به‌سرعت به ابزار کنترل تبدیل می‌شود. حکومت در «۱۹۸۴» تنها به دنبال اطاعت نیست؛ هدف نهایی‌اش این است که حتی در خلوت‌ترین لحظات ذهن فرد نیز حضور داشته باشد. در نهایت، شکنجهٔ وینستون نه برای کشتن او، بلکه برای شکستن اوست؛ برای اینکه در قلبش «برادر بزرگ» را دوست داشته باشد. این لحظه، یکی از تکان‌دهنده‌ترین پایان‌های تاریخ ادبیات را رقم می‌زند.

«۱۹۸۴» به‌طرز شگفت‌انگیزی دربارهٔ امروز حرف می‌زند. نظارت دیجیتال، دستکاری اطلاعات، جنگ روایت‌ها، سانسور نرم، رسانه‌هایی که حقیقت را انتخابی و گزینشی می‌سازند، و فناوری‌هایی که بیش از آنکه ابزار آزادی باشند، می‌توانند ابزار کنترل شوند—تمام این‌ها بازتاب مستقیم مضامین اورول در جهان امروز است. این کتاب بیش از هر زمان دیگری ضروری است، زیرا هشدار می‌دهد که آزادی به‌تدریج از بین می‌رود، نه یک‌باره؛ با کوچک‌ترین مصالحه‌ها، با پذیرش کوچک‌ترین دروغ‌ها و با سکوت‌های مکرر.

در نهایت، «۱۹۸۴» نه یک رمان سیاسی صرف، بلکه پرسشی اخلاقی است:
اگر حقیقت از بین برود، اگر زبان فقیر شود، اگر مردم درگیر ترس دائمی باشند، اگر عشق و اعتماد از میان برود—آیا چیزی از انسان بودن باقی می‌ماند؟
اورول می‌گوید خطر اصلی استبداد در این نیست که مردم را به سکوت وادار کند، بلکه در این است که آنها را به‌جایی برساند که خودشان باور کنند حقیقت همان چیزی است که قدرت می‌گوید.

این رمان، مانند آینه‌ای تیره، ما را مجبور می‌کند به‌جای نگاه کردن به گذشته، به اکنونمان نگاه کنیم. و این شاید بزرگ‌ترین دلیل جاودانگی آن باشد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر