روایت ماجرا
طبق گزارشها، یک فرمانده انتظامی در ایرانشهر به یک دختر بلوچ تجاوز کرد. این موضوع ابتدا در فضای محدود محلی زمزمه شد تا اینکه مولوی عبدالغفار نقشبندی، روحانی اهل سنت، ماجرا را علنی کرد. افشاگری او در خطبههای نماز جمعه، شوک و خشم گستردهای در میان مردم برانگیخت.
در حالیکه انتظار میرفت حکومت برای رسیدگی به این پرونده اقدام کند، مقامات امنیتی و قضایی بهجای تحقیق شفاف، با تکذیب، سانسور و فشار بر افشاگران واکنش نشان دادند. این رفتار، خشم مردم را دوچندان کرد و به نمادی از بیعدالتی ساختاری بدل شد.
زمینههای تاریخی
خشونت جنسی علیه زنان در جوامعی که دچار تبعیض مضاعف قومی و مذهبی هستند، همیشه ابعادی فراتر از یک جرم فردی پیدا میکند. در بلوچستان:
• زنان بلوچ سالهاست با فقر، تبعیض آموزشی و فقدان امکانات درمانی و حمایتی دستوپنجه نرم میکنند.
• دستگاههای رسمی کشور به ندرت پیگیر حقوق قربانیان هستند.
• قربانی تجاوز نه تنها حمایت نمیشود، بلکه اغلب تحت فشار برای سکوت قرار میگیرد.
از همین رو، تجاوز به این دختر نه تنها یک جنایت فردی، بلکه بیانیهای سیاسی از سوی یک سیستم مسلط علیه یک قوم بهحاشیهراندهشده تلقی شد.
پیوند با جمعه خونین زاهدان
۸ مهر ۱۴۰۱، مردم زاهدان پس از نماز جمعه، به خیابان آمدند تا نسبت به این جنایت اعتراض کنند. آنچه آغاز شد، یکی از خونینترین سرکوبهای تاریخ معاصر ایران بود: جمعه خونین زاهدان.
دهها نفر کشته و صدها نفر زخمی شدند. در این میان، تصویر خونآلود خدانور لجهای بر زمین، دستبسته و زخمی، به نماد جهانی این خشم سرکوبشده بدل شد.
میتوان گفت که روایت دختر بلوچ و خون خدانور دو قطب یک داستان مشترک هستند؛ داستانی از تجاوز و سرکوب، از انکار حقیقت و مقاومت مردم.
بازتاب و واکنشها
• مردم بلوچستان: با وجود تهدیدها، این ماجرا در حافظهی جمعی بلوچها ماندگار شد. دختر بینام، به نماد همهی دختران بیصدا تبدیل شد.
• رسانهها و شبکههای اجتماعی: هشتگها و پستهای اعتراضی، این روایت را از یک مسئلهی محلی به موضوعی ملی و جهانی تبدیل کردند.
• سازمانهای حقوق بشری: در گزارشهای بینالمللی، تجاوز به دختر بلوچ و سرکوب معترضان بهعنوان نشانهای از خشونت ساختاری حکومت ایران ذکر شد.
تحلیل انتقادی
این پرونده تنها یک نمونه بود؛ نمونهای از الگویی وسیعتر:
• خشونت جنسی بهعنوان ابزار قدرت: وقتی مجری قانون، خود مرتکب جنایت میشود، تجاوز دیگر یک عمل فردی نیست، بلکه شکلی از سرکوب سیاسی است.
• بیاعتمادی مطلق: انکار مقامات و فشار بر افشاگران، نشان داد که ساختار رسمی نه تنها مدافع قربانی نیست، بلکه بخشی از خشونت است.
• جنسیت و قومیت در کنار هم: دختر بلوچ قربانی دو تبعیض بود؛ زن بودن و بلوچ بودن. همین امر باعث شد ماجرا ابعاد عمیقتری پیدا کند.
نام این دختر شاید هیچگاه بهطور رسمی منتشر نشود، اما او بهعنوان «دختر بلوچ» در حافظهی تاریخی ایران ماندگار شد. تجاوز به او جرقهای بود که شعلههای خشم را برافروخت و به یکی از خونینترین روزهای ایران معاصر پیوند خورد.
او امروز یک فرد نیست؛ یک نماد است. نمادی از زنانی که صدایشان سرکوب میشود، از قومی که دهههاست به حاشیه رانده شده، و از حقیقتی که هرچند انکار میشود، اما در حافظهی مردم پاک نخواهد شد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر