در شهریور ۱۴۰۴، سمیه رشیدی، زن ۴۲ ساله و زندانی سیاسی، در حالی چشم از جهان فروبست که نه گلولهای شلیک شد و نه حکم اعدامی صادر. مرگ او، مرگ خاموشی بود که از درون زندان قرچک ورامین برخاست؛ زندانی که فعالان آن را «جهنم زنان» مینامند. او قربانی نبود فقط یک بیماری، بلکه قربانی یک سیستم بود: سیستمی که سالهاست «درمان» را از زندانی دریغ میکند تا تنبیه مضاعفی بر زندانیان سیاسی و عقیدتی تحمیل کند.
روایت ماجرا: ده روز مرگ تدریجی
سمیه رشیدی از حدود دهم شهریور دچار حملات تشنج شد. همبندیها بارها درخواست انتقال فوری به بیمارستان کردند اما مسئولان زندان او را «تمارضکننده» خطاب کردند. اعزام به بیمارستان چندین روز به تأخیر افتاد و زمانی که انتقال صورت گرفت، بدن او دیگر در وضعیت برگشتپذیر نبود. چند روز بعد در بیمارستان مفتح ورامین جان سپرد.
در مقابل، رسانهٔ رسمی قوه قضائیه روایت دیگری ارائه داد: «او سابقه بیماری داشته، بارها ویزیت و دارو دریافت کرده و نهایتاً در بیمارستان درگذشته است.» اما نبود اسناد شفاف، تضاد روایتها و عدم دسترسی خانواده به پرونده پزشکی باعث شد روایت رسمی به چشم بسیاری چیزی جز «توجیه» نباشد.
الگوی تکراری: مرگهای خاموش در زندانهای ایران
این نخستین بار نیست. پیش از رشیدی، نامهای دیگری ثبت شدند:
• بکتاش آبتین (شاعر و مستندساز) که در جریان کرونا به دلیل تأخیر در اعزام جان باخت.
• کاظم حیدری و علیرضا شیرمحمدعلی که در نتیجه قصور و خشونت سیستم زندان از دنیا رفتند.
• دهها زندانی دیگر که سازمانهای حقوق بشری از مرگشان به دلیل «عدم رسیدگی پزشکی» گزارش دادهاند.
این الگو بهوضوح نشان میدهد که انکار درمان در زندانها نه حادثهای منفرد، بلکه ابزاری برای سرکوب و شکنجه تدریجی است.
چرا زندانیان درمان نمیشوند؟ مکانیسمهای «قتل خاموش»
۱. برچسبزنی و تمارضخوانی: مسئولان بهداری زندان، بهویژه در پرونده زندانیان سیاسی، علائم جدی را به «تمارض» نسبت میدهند.
۲. کمبود امکانات و پرسنل متخصص: زندانهایی چون قرچک از حداقل امکانات بهداشتی محروماند.
3. ابزار فشار امنیتی: محرومسازی از درمان بهعنوان تنبیه غیررسمی زندانیان منتقد و معترض.
4. فقدان شفافیت و پاسخگویی: عدم دسترسی خانوادهها به پرونده پزشکی و نبود کالبدشکافی مستقل.
زندان قرچک: جغرافیای مرگ خاموش
قرچک ورامین، یکی از مخوفترین زندانهای زنان در ایران، بارها به دلیل شرایط غیرانسانی مورد انتقاد قرار گرفته است:
• تراکم بیش از حد (چند هزار زندانی در فضایی محدود).
• فقدان آب آشامیدنی سالم و تهویه مناسب.
• شیوع بیماریهای عفونی.
• کمبود شدید امکانات پزشکی و دارویی.
در چنین فضایی، بیماری مزمن یا حاد بهسرعت به حکم مرگ بدل میشود.
حقوق بینالملل چه میگوید؟
جمهوری اسلامی ایران عضو میثاق بینالمللی حقوق مدنی و سیاسی (ICCPR) است. طبق ماده ۶ و ۱۰ این میثاق:
• حق حیات غیرقابل تعلیق است.
• با زندانی باید «با احترام به کرامت ذاتی انسان» رفتار شود.
همچنین «قواعد نلسون ماندلا» (قواعد استاندارد حداقل سازمان ملل برای رفتار با زندانیان) صراحتاً تأکید میکند که زندانیان باید دسترسی به خدمات درمانی همسطح جامعه داشته باشند.
مرگ رشیدی نقض آشکار این تعهدات بینالمللی است.
پیامدهای داخلی و بینالمللی
• داخلی: مرگ رشیدی موجی از خشم و اعتراض در میان زندانیان و فعالان مدنی ایجاد کرده است. اعتماد عمومی به سیستم قضایی و پزشکی قانونی بیش از پیش فروریخته است.
• بینالمللی: سازمانهای حقوق بشری (از جمله عفو بینالملل) و رسانههای جهانی این مرگ را مستند کرده و از دولت ایران خواستهاند تحقیقات مستقل و شفاف انجام دهد.
پرسشهای بیپاسخ
۱. چرا اعزام به بیمارستان با تأخیر انجام شد؟
۲. چرا خانواده و وکیل به پرونده پزشکی دسترسی ندارند؟
۳. چه نهادی مسئول نظارت بر بهداری زندانهاست؟
۴. آیا قوه قضائیه حاضر است کالبدشکافی مستقل با حضور ناظران بینالمللی انجام دهد؟
خواستهها و راهکارها
۱. انتشار کامل پرونده پزشکی و گزارش کالبدشکافی مستقل.
۲. دسترسی فوری خانواده به مستندات و حق پیگیری قضایی.
۳. ایجاد کمیتهٔ مستقل ملی و بینالمللی برای نظارت بر وضعیت زندانها.
۴. فشار مستمر سازمان ملل و اتحادیه اروپا برای مشروط کردن روابط دیپلماتیک و اقتصادی به رعایت حداقلهای حقوق بشر در زندانها.
سمیه رشیدی نمرده، او کشته شد
وقتی زندانی بیمار است و درمان را از او دریغ میکنند، مرگش نه «طبیعی» است و نه «اجتنابناپذیر». این مرگ، قتل است؛ قتلی که ابزارش بیتفاوتی و قصور سیستماتیک است.
سمیه رشیدی در قرچک جان داد، اما فریاد او در حافظه جمعی زنده میماند؛ فریادی که میگوید: زندانبان وقتی درمان را انکار میکند، قاتل است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر