۱۴۰۴ آبان ۲۵, یکشنبه
کیانوش سنجری؛ مردی که حتی خاموشیاش هم فریاد شد
مرگ بعضی آدمها فقط پایان نیست؛ شروعِ دیدن است.
مرگ کیانوش سنجری از همین جنس بود.
مرگی که جامعه را شوکه نکرد—چون همه میدانستند این مسیر سالهاست که به نقطهای خطرناک میرود—اما جامعه را عصبانی کرد؛ غمگین کرد؛ پرسشگر کرد.
کیانوش فقط یک روزنامهنگار یا فعال سیاسی نبود؛
او یکی از نمادهای نسلی بود که در ایران، برای گفتن حقیقت باید هزینه بدهد؛
نسلی که قبل از اینکه فرصت زندگیکردن پیدا کند، یاد گرفت چگونه بازداشت شود، چگونه در بازجویی سکوت نکند، چگونه در محکمه جواب بدهد و چگونه در تاریکی باورهایش را حفظ کند.
کودکی که زود وارد میدان شد، مردی که همیشه یک قدم جلوتر از ترس بود
سنجری از نوجوانی وارد دنیای سیاست شد؛
نه سیاست رسمی،
بلکه سیاستِ خیابان، سیاستِ دانشجو، سیاستِ اعتراض.
فعالیتهایی که او را خیلی زود وارد چرخهای کردند که اغلب مردم فقط اسمش را شنیدهاند:
بازداشت، بازجویی، سلول، محدودیت.
او با قلمش میجنگید، اما هزینههایی که میداد از جنس جنگ بود:
پروندههای متعدد، فشارهای پنهان، تهدیدهای آشکار و ممنوعیتهایی که هیچجا نوشته نمیشد اما همهچیز را تعیین میکرد.
به خارج رفت،
اما نخواست تبعیدی باشد؛
نخواست «از دور» ببیند.
و همین شد که برگشت—به جایی که میدانست برایش امن نیست.
بازگشتش تصمیمی احساسی نبود؛
تصمیمی بود از سر ایمان.
اما این ایمان برایش گران تمام شد.
بازگشت به ایران؛ آزادیِ بیدیوار اما بیهوا
بازگشت او مساوی بود با شروع نوع دیگری از زندان:
زندان نامرئی،
زندانِ پس از آزادی،
زندانِ فشارِ سفید.
هیچ حکمی نداشت، اما هر حرکتش محدود بود.
هیچ ممنوعیتی رسماً داده نشده بود، اما هر شغلی برایش بسته بود.
هیچ بازداشت جدیدی اتفاق نیفتاده بود، اما همیشه زیر نگاه بود.
این همان شکل سرکوبیست که در پروندهها نمینویسند،
اما بیشتر از هر شکنجهای میتواند یک انسان را فرسوده کند.
دوستانش میگفتند او در ماههای آخر «در محاصره» بود؛
محاصرهای که دیوار ندارد اما نفس را میگیرد.
مرگ؛ شکست نبود، اعتراض بود
وقتی خبر مرگ او منتشر شد،
هیچکس به دنبال جزئیات نبود.
سؤال مردم «چطور» نبود؛
«چرا» بود.
چون همه میدانستند سنجری اهل فرار نبود.
اهل تسلیم نبود.
اهل خاموشی نبود.
مرگ او برای بسیاری تبدیل شد به یک «کنش سیاسی»،
یک اعتراض نهایی به ساختاری که سالها او را از زندگیِ عادی محروم کرده بود.
ساختاری که شاید مستقیم نمیکُشد،
اما طوری فشار میآورد که نفسکشیدن را ناممکن میکند.
مرگ سنجری نتیجه یک تصمیم لحظهای نبود؛
نتیجه سالها فرسایش بود.
فرسایشی که روی کاغذ ثبت نمیشود،
اما در روح آدم حک میشود.
چرا جامعه از مرگ او ترسید؟
چون مرگ سنجری عریان کرد که سرکوب فقط در زندان نیست.
قرنطینهای نیست که فقط در خیابان اتفاق بیفتد.
سرکوب میتواند در روان اتفاق بیفتد،
در شانست،
در توان کار کردنت،
در سطح انرژیات،
در آیندهای که از تو گرفته میشود.
جامعه فهمید که فشار سیاسی امروز فقط بازداشت و زندان نیست؛
یک تنهایی سیستماتیک است،
یک نظارت دائمی،
یک خطقرمز متحرک که هر روز کوچکتر میشود.
این همان چیزی است که مردم را ترساند:
اینکه حتی بدون گلوله هم میشود یک فعال را از پا انداخت.
میراث کیانوش؛ سه حقیقتی که هنوز در هواست
۱. حقیقت را میشود سانسور کرد، اما نمیشود خفه کرد.
او رفت، اما پرسشهایی که مطرح کرد هنوز نفس میکشند.
۲. مرگ گاهی بلندترین فریاد است.
فریادی که نه رسانه میتواند سانسورش کند،
نه مسئول میتواند تکذیبش کند.
۳. آزادی هزینه دارد—و کیانوش آن را با زندگی پرداخت.
او نماد این حقیقت شد:
در کشوری که حقیقت گفتن جرم باشد،
حقیقتگو همیشه در خطر است.
سؤالهایی که با مرگ او آغاز شد، نه تمام
مرگ سنجری فقط یک روایت نیست؛
یک «پرونده باز» است.
• چرا او به نقطهای رسید که مرگ را زبان اعتراض دید؟
• چرا فعالان سیاسی احساس میکنند هیچ راه امنی برای ادامه ندارند؟
• فشار پنهان تا کجا میتواند یک انسان را پیش ببرد؟
• مسئولیت اخلاقی و انسانی ساختاری که منتقدانش را فرسوده میکند چیست؟
• چرا حتی مراسم یادبود یک فعال باید با هراس همراه باشد؟
اینها سؤالهایی هستند که مرگ او دوباره به سطح آورد،
و هیچ پاسخی هنوز قانعکننده نیست.
کیانوش رفت، اما خاموش نشد
سنجری شاید امروز در میان ما نباشد،
اما داستانش تمام نشده.
او رفت،
اما رفتنش خودِ روایت شد.
او سکوت کرد،
اما سکوتش فریاد شد.
کیانوش سنجری دیگر یک فرد نیست؛
یک نشانه است،
یک هشدار،
یک زخم باز،
و بخشی از تاریخ ناتمام آزادی در ایران.
او حذف نشد—
او تبدیل به سوال شد.
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
-
قربانیان «ناپدیدسازی قهری» افرادی هستند که انگار در چشم به هم زدنی از کره زمین محو شدهاند. در چنین مواردی، مسئولان حکومتی (یا افرادی که با ...
-
8 خرداد 1404 خبرانلاین به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین از قزوین؛ زهرا رضایی، کارشناس بیماری های غیر واگیر مرکز بهداشت شهید بلندیان شهرستان قزوی...
-
مریم کاظمی زنان و رنجی که نادیده گرفته میشود: صدای آنان که آزار دیدهاند مقدمه در طول تاریخ، زنان همواره با چالشهایی روبهرو بودهاند ...

هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر